آیا به جادو اعتقاد دارید؟
بهترین روش خلق یک چرخش داستانی، به واسطه «عملی جادویی» انجام می شود. شعبده باز برای حقه زدن، از منحرف کردن حواس تماشاچی و پیش دستی استفاده می کند. وقتی یک شعبده باز به شما نشان می دهد که چیزی در آستین ندارد، در واقع مخفیانه ورقی از جیب عقبش بیرون کشیده و آن را به زیر لیوان روی میز سر داده است... و این کار در واقع منحرف کردن حواس تماشاچی است. شما در دنباله پیش بینی می کنید که ورق از آستین شعبده باز بیرون خواهد آمد و وقتی که می بینید ورق کذایی سر از زیر لیوان آب روی میز در می آورد، غافل گیر می شوید.
در یکی از اپیزودهای سری فیلم های تلویزیونی هیچکاک تقدیم می کند، پلیس جلوی ماشین مردی را که از سر کار به خانه بر می گردد را می گیرد. مرد می گوید: قبول می کنم که سرعتم زیاد بوده ولی این دفعه امکان دارد ارفاق کنید و نادیده بگیرید؟ سالروز تولدم است و همسرم تدارک شام دیده است. پلیس ها به او دست بند می زنند و می گویند: ما شما را بخاطر سرعت غیرمجاز دستگیر نمی کنیم. دستگیری شما بخاطر ارتکاب یک جنایت است. قهرمان ما می گوید که حتماً عوضی گرفته اید چون گناهی مرتکب نشده. پلیس ها می گویند: آدم های جنایت کار همگی چنین ادعایی می کنند. قهرمان به التماس می افتد که سالروز تولدش است و همسرش در خانه منتظر اوست دائم تکرار می کند که عوضی گرفته اید. یکی از پلیس ها، طرحی از چهره قاتل را به او نشان می دهد... و طرح با چهره قهرمان مو نمی زند!
حالا دیگر قهرمان ما وحشت کرده است. سالروز تولدش است. چنین مسائلی ظاهرا نباید در سال روز تولد آدم پیش بیاید. قهرمان ما دوباره به عجز و لابه می افتد و ادعای بی گناهی می کند. پلیس خشن می گوید: خودت خواستی، ما خیال داشتیم تو را به اداره پلیس ببریم، ولی حالا تو را به یک انبار متروکه می بریم و آن قدر کتک می زنیم تا خودت اعتراف کنی.
قهرمان ما اینبار واقعاً قالب تهی می کند چون می بیند که ماشین پلیس دور زد و به بخش صنعتی شهر رفت و جلوی یک انبار متروکه توقف کرد. به التماس می افتد: من بی گناهم. مرا کتک نزنید! پلیس ها دست و پایش را می گیرند و او را به داخل انبار تاریک می برند و چراغ ها را روشن می کنند.
سورپرایز! همه این کارها نقشه سورپرایز پارتی همسر و دوستان او بوده است!
وقتی شما به کل ماجرای این اپیزود فکر می کنید قضایای «سورپرایز پارتی» جریانی منطقی است که ممکن است در سالروز تولد قهرمان ما اتفاق بیفتد... حال آنکه دستگیر شدنش به خاطر ارتکاب یک جنایت منطقی به نظر نمی رسد. وقتی پلیس ها او را به زور داخل انبار می برند، پیش بینی می کنیم مسئله ای امکان دارد اتفاق بیفتد، چون می خواهند از او اعتراف بگیرند. ولی بعد واقعاً یکه می خوریم. حال اگر این چرخش ناگهانی داستان کارگر می افتد، بدین خاطر است که روند منطقی وقایع (سورپرایز بودن جشن تولد) خود چرخش داستانی را تشکیل می دهد.
وقتی به جنبه انحرافی قصه فکر می کنیم، متوجه می شویم که تا چه حد ظریف و شکننده است: واقعاً عجیب نیست اگر پلیس شما را در حال رانندگی دستگیر کند و به خاطر ارتکاب جنایتی که مرتکب نشده اید، متهم شوید؟ پلیس ها با تهدید به کتک زدن و اعتراف گرفتن از شما، به نظرتان شتاب زده عمل نمی کنند؟ کل ماجرای دستگیری به نظر منطقی نمی رسد. ولی ما باورش می کنیم. چون نویسنده توجه ما را از داستان اصلی به سویی دیگر منحرف می کند. او هم مثل یک شعبده باز به ما حقه زده است.
شوکه کردن تماشاگران:
فیلم بازی گریه آور (نیل جوردن) یک شوک بی نظیر به بیننده وارد می آورد. راز معروف فیلم، ماجرا را در چنان مسیر غیر منتظره ای می اندازد که بیننده نمی داند در صحنه بعدی چه اتفاقی می افتد. شما امکان دارد در وهله نخست فکر کنید آنچه رخ داده همان چرخش داستانی فوق الذکر است. ولی چرخش های داستانی تماشاگر را آن قدر شوکه نمی کنند و یا این چنین کل ماجرای فیلم و شخصیت های آن را در مسیر متفاوت دیگری نمی اندازند. پس از آن که با آن صحنه معروف، چنان شوکی به تماشاگر وارد شد، هیچ چیز در فیلم بازی گریه آور مثل قبل نخواهد بود. حتی پس از آن که تروریست های ارتش جمهوری خواه ایرلند دوباره وارد ماجرا می شوند، پیرنگ آن چنان در مسیر متفاوتی افتاده که نتیجه به هر حال آن چه که شما پیش بینی می کردید نخواهد بود.