آیا شما از الگوی خاصی در فیلم نامه نویسی پیروی می کنید؟
من وقتی می خواهم فیلم نامه بنویسم اول مضمون قصه و حرفی که می خواهم بزنم را به طور خلاصه می نویسم.برطبق این مضمون موضوع قصه ام را در پنج خط می نویسم, بعد شخصیت اصلی داستانم را انتخاب می کنم. پس از آن به پایان قصه ام فکر می کنم چون من بر این اعتقادم که وقتی پایان قصه ام را دارم می توانم بدنه و کشمکش قصه را بر مبنای آن نقطه پایانی طراحی کنم. البته تا به حال اتفاق افتاده که من براساس پایانی که از ابتدا فکر کرده ام جلو بروم. ولی در جایی به این نتیجه رسیده باشم که این پایان باید تغییر کند و بخشی از بدنه قصه را بر پایه این پایان جدید تغییر دهم. این هیچ ایرادی ندارد ولی من اول فکر می کنم که سرنوشت قهرمان قصه ام چه می شود و با این آگاهی ها و اطلاعات جلو می روم. این ها قواعد و به قول شما الگوهای درام نویسی است که هر نویسنده ای باید رعایت کند.
شما معمولا سوژه فیلم نامه هایتان را از کجا می آورید؟ و از زمان پیدا کردن سوژه تا هنگام نوشتن فیلم نامه چه مراحلی را طی می کنید؟
من معمولا سوژه هایم را به چند شکل پیدا می کنم. اول این که فیلمنامه نویس به شخصیتی علاقه مند است و می خواهد براساس این شخصیت داستانش را بنویسد . مثل فیلم نرگس که در آن جا من خیلی علاقمند بودم فیلم نامه ای در مورد زنان بزه کار بنویسم. هیچ قصه ای هم نداشتم. صحبت من با خانم بنی اعتماد این بود که بیاییم در مورد زنان بزه کار قصه بنویسیم و ایشان هم از این موضوع خیلی استقبال کردند. حتی فکرهایی هم کردیم که متاسفانه هیچ کدام به نتیجه نرسید. بعد تصمیم گرفتیم که در مورد زنان کارگر قصه بنویسیم. حتی به وزارت کار رفتیم و تحقیقاتی انجام شد در طی این تحقیقات دوباره به نتیجه اول زنان بزه کار رسیدیم.
شکل دوم این است که فیلم نامه نویس به حادثه یا ماجرای واقعی ای بر می خورد که این اتفاق به نظرش جالب می آید و ساختار قصه اش را بر مبنای آن حادثه و اتفاق بنا می کند. غیر از این گاهی اوقات است که یک نفر ایده پیشنهادی فکر می کنم. بعضی وقت ها مثلا به یک فیلم یا یک داستان خارجی برمی خورم که می بینم این داستان قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم نامه خوب را داراست و روی آن قصه کار می کنم.
خود من معمولا به این شکل
فیلم نامه می نویسم. خوب بعد از این مرحله اگر احتیاج به تحقیق داشته باشم مسلما
تحقیق می کنم مثلا موقعی که می خواستم در مورد زنان بزه کار قصه بنویسم . یک روز به
اداره منکرات نیروی انتظامی می رفتم و یک روز کامل با این جور افراد صحبت می کردم
یا مثلا در مورد قرمز جرقه اولیه اش از یک داستان واقعی بود که در خوی اتفاق افتاده
بود و من آن را در روزنامه ایران خواندم. این که شوهری همسرش را دوازده روز تمام در
یک زیر زمین شکنجه داده بود برای این که اعتراف نامه ای از او بگیرد مبنی بر این که
زن با مردهای دیگر ارتباط داشته و به شوهرش خیانت می کرده است. هیچ کس هم خبردار
نشده. وقتی زن به حالت اغما رفته شوهر او را به بیمارستان آورده و خودش فرار کرده
بود. زن قبل از مرگش ماجرا برای پرسنل بیمارستان تعریف می کند و می میرد. این اتفاق
خیلی مرا جذب کرد قبل از این من داشتم در مورد مردان روانی که آزادانه در جامعه
زندگی می کنند مطالعه می کردم. جنایت هایی را من از داخل روزنامه در آوردم که مربوط
به این مردان روان پریش می شد. از تلفیق این نمونه ها من به طرحی رسیدم در رابطه با
زنانی که گرفتار مردان روانی هستند و قانون هم نمی توانند به سرعت مشکلاتشان راحل
کند. بر پایه همین مباحث من تصمیم گرفتم که فیلم نامه قرمز را بنویسم بعد یک سری
اتفاقات در قصه واقعی وجود داشت که به دلیل معذورات نمی شد به آنها پرداخت. برای
همین قصه را از یک خانواده کم در آمد شهرستانی مثل خوی آوردم در یک خانواده نسبتا
مرفه تهرانی و بر مبنای شخصیت هدف مند زنی که گرفتار یک مرد روانی است و دایم برای
طلاق مراجعه می کند . قصه را نوشتم, در انتها هم در قصه واقعی تغییراتی دادم . یعنی
در قصه واقعی زن در پایان می میرد ولی در قصه من زن نمی میرد. بعد از این مرحله
براساس همان الگویی که گفتم فیلم نامه را نوشتم.
شما برای خلق شخصیت چه مراحلی را طی میکنید؟
من به عنوان یک فیلم نامه نویس معتقد به شخصیت های واقعی و باورپذیر هستم. اما این را به تجربه دریافتم که وقتی شخصیتی واقعی را به سینما می آورم باید خصوصیات نمایشی برایش در نظر بگیرم. امکان دارد که یک شخصیت واقعی وقتی خصوصیات دراماتیک پیدا می کند کارهای را انجام دهد که ممکن است در دنیای واقعی انجام ندهد هنر فیلم نامه نویس این است که بتواند اعمالی را باور پذیر کند که شخصیت هایش در واقعیت انجام نمی دهند اما در قصه او انجام می دهند . من در واقع می خواهم شخصیتی را نمایشی کنم مجبورم از یک سری مسایل واقعی و ملموس عدول کنم و به آن ها شکل نمایشی تر بدهم.
بقیه مراحلی که برای خلق شخصیت طی می کنید چیست؟
بعد از این نوع شخصیت برایم مشخص شد , به ضرورت تحقیق می کنم. به هر حال ما وقتی یک شخصیتی را در داستان می آوریم به دنبال نمونه های واقعی اش می گردیم و از آن ها الگو می گیریم. مثلا اگر در قرمز یک شخصیت پرستار بیمارستان را می آورم طبیعتا یک مقدار از تجربیات همسرم که قبلا مدتی پرستار بیمارستان بوده استفاده می کنم. معمولا همه فیلم نامه نویسان از جمله من سعی می کنیم که از اطلاعات و شناخت هایی که در مدت زندگی نسبت به آدم ها پیدا کردیم استفاده کنیم و بدون این شناخت ها هویت و شخصیتی را انتخاب نمی کنیم بعدا سعی می کنم که این اطلاعات و داده هایم را براساس روابط حرفه ای ام کامل کنم. یعنی من یک ماده خاص از یک شخصیت به صورت تجربی دارم و حالا وقتی می خواهم در مورد این شخصیت فیلم نامه بنویسم, سعی می کنم که این اطلاعات را کامل کنم و برای همین خواه نا خواه یک مسیر تحقیقاتی را طی می کنم.
یک سری چیزهای دیگر هم هست که شرح حال و خصوصیات فردی و شخصی آدم های قصه است. که این بخش مربوط به تخیل من براساس قهرمان قصه می شود. مثلا من وقتی در مورد شخصیتم فکر می کنم، از خودم سوال می کنم که این آدم چه خصوصیات شخصیتی ای باید داشته باشد؟ آیا این شخصیت منزوی است؟ آیا آدم فعالی است؟آیا آدم خلافی ست؟ و.... این درونیات دیگر ربطی به تحقیق ندارد, این ها مربوط به تخیل من بر اساس قهرمانی است که طراحی کرده ام. این ها را که شکل دادم شروع می کنم به نوشتن شخصیت هایم.
یکی از نکاتی که باعث جذابیت در قصه می شود این است که مخاطب با شخصیت های قصه ارتباط عاطفی برقرار کند. این ارتباط میان مخاطب و شخصیت ها ی داستان چگونه ایجاد می شود؟
در فیلم نامه نویسی یک بحث وجود دارد و آن هم هم ذات پنداری میان شخصیت های اصلی داستان و مخاطب است. اصلا اگر تماشاگر با شخصیت اصلی قصه ای هم ذات پنداری نکند ان قصه موفق نیست. بنابراین یکی از نکاتی که در خلق شخصیت من به آن توجه می کنم این است که شخصیت هایم دست به کاری نزنند که به این حس هم ذات پنداری خدشه وارد شود. اما این به معنای این نیست که شخصیت از ابتدا خیلی آدم صحیح سالم درست و خیلی اصول گرایی باشد. مردم با یک دزد و یک قاتل با نگاه درست فیلم نامه نویس هم ذات پنداری می کنند. سینمای جدید در دهه اخیر دیگر این مرز بندی آدم خوب و آدم بد را به هم ریخته است یعنی من معتقدم که نسل جدید دیگر آن مرز بندی گذشته را ندارد. بنابراین وقتی می گوییم شخصیت و تیپ نمی گوییم دیگر منظورمان آن قهرمان سالم و شکست ناپذیر سینما نیست که همه کارهایش درست باشد. امکان دارد کارهای اشتباه زیادی هم مرتکب شود. اما وقتی می خواهیم این را در فیلم نامه پیاده کنیم و شخصییت ما دست به جنایتی می زند باید انگیزه اش برای تماشاگر قابل درک و ملموس باشد تا بتواند با آن ارتباط برقرار کند . ما می توانیم یک جانی را قهرمان داستانمان بکنیم. این حس هم ذات پنداری از مواردی است که برایم خیلی اهمیت دارد. من معمولا قصه ام را قبل از نوشتن برای آدم های مختلفی تعریف می کنم و عکس العمل متفاوت آنها را می سنجم. در عکس العمل های مختلف این آدم ها می فهمم که آیا توانسته ام شخصیت ملموس و قابل باوری خلق کنم و این حس هم ذات پنداری ایجاد شده یا نه؟ حالا اگر بخواهیم جمع بندی کنیم این را باید بگویم که شخصیت های ما نباید در موقعیت هایی دست به اعمالی بزنند که آن اعمال از نظر تماشاگر منفی و آزاردهنده است و اگر هم قرار است یک چنین کاری کنند باید انگیزه توجیهی این عمل را به درستی بیان کنند تا تماشاگر این عمل و کار شخصیت را قبول کند.
شما برای بنا کردن فیلم نامه چه روشی دارید؟
به نظر شما دیالوگ خوب چه خصوصیاتی دارد و این که شما برای نوشتن دیالوگ چه روشی دارید؟
من اعتقاد دارم که دیالوگ نویسی در سینما ظریف کاری است. یک دیالوگ خوب باید موضوع و اطلاعات را زیر پوستی بیان کند. موجز و مختصر و مفید باشد. من اصلا به دیالوگ های طولانی در سینما اعتقاد ندارم. یعنی دوست ندارم که یک قهرمان مثل فیلم های کیمیایی یک فصل دیالوگ بگوید. شاید بعضی ها از این شکل گفت و گو خوششان بیاید. کما این که تماشاگر سینمای ایران از دیالوگ زیاد خوشش می آید و بیش تر شنیداری است تا دیداری. ولی من اعتقادم این است که این ها دیالوگ سینمایی نیست . البته منظور حرف من این نیست که دیالوگ ها نباید زیبا نوشته شوند. بلکه این جنس فیلم است که نوع دیالوگ را مشخص می کند ولی من در کلیت یه دیالوگ کوتاه کم و موجز اعتقاد دارم و بیش تر سعی می کنم تصویر حرف بزند تا دیالوگ و از گفت و گو به عنوان مکمل استفاده می کنم.
یکی از مشکلاتی که بعضی از نویسندگان جوان با آن روبرو هستند موانع روانی نوشتن است که مهم ترین آن های تنبلی است. شما چه توصیه ای برای این افراد دارید؟
من فکر می کنم که اکثر نویسندگان جوان ما کم کار نیستند شاید حتی به دلیل این که موقع نوشتن زیاد سخت گیری نمی کنند از ما هم پرکارتر باشند. اما نکته ای که وجود دارد این است که ارتباطشان با سینمای حرفه ای درست برقرار نمی شود یعنی مشکلی که در سینمای ایران وجود دارد کشف چهره های تازه است. سینمای ایران روی ابتکارات و تفکرات تازه ریسک نمی کند سینمای ایران همیشه روی آدم ها و موضوعات امتحان شده و جواب پس داده سرمایه گذاری می کند. مثلا نویسنده ای یک فیلم نامه طنز نوشته که موفق است و تهیه کننده بعد از این موفقیت سراغ او می رود.
خوب به غیر از این بحثی که شما مطرح کردید یک عده هستند که واقعا کم کار و تنبل هستند صحبت من در مورد این آدم هاست.
شما خودتان هیچ وقت با تنبلی در نوشتن مواجه نشدید؟
چرا برای من پیش آمده که مدتی اصلا نتوانستم فیلم نامه بنویسم یعنی شروع کردم به نوشتن و کمی که جلوتر رفتم ذهنم دیگر کار نکرده تنبلی در کار فیلم نامه نویس ها وجود دارد. من در حال حاضر شصت درصد فیلم نامه ای را نوشته ام و گیر کردم. یعنی این تلاش را می کنم و دچار تنبلی می شوم. ولی این حرف من با آن چیزی که شما می گویید فرق می کند این تنبلی برای یک نویسنده حرفه ای است, در صورتی که نویسنده های جوان بایدمرتب کار بکنند مهم نیست که خوب یا بد می نویسند . مهم این است که بنویسند. چون نشستن پشت میز و نوشتن کار بسیار سختی است یعنی ظاهرا به نظر می رسد که ساده است .آن جاست که شما باید به خودت فشار بیاوری آن فشار یعنی زحمت و این زحمت پایه اولیه خلاقیت است.
چه توصیه ای برای جوانان علاقه مند به فیلم نامه نویسی دارید؟
مشکل عمده فیلم نامه نویسی ما این است که ذهن قصه گویی نداریم. سابقه ادبیات نمایشی مان کم است. فیلم نامه نویسان ما اغلب کم مطالعه می کنند کم فیلم می بینند. اصلا نمی دانند چگونه باید فیلم ببینند. روش فیلم دیدن خیلی مهم است . من همیشه به شاگردان جوانم گفته ام وقتی فیلم می بینید سعی کنید داستانش را روی کاغذ پیاده کنید. کتاب که می خوانید داستانش را برای خودتان از اول بنویسید . بعد از مدتی که این تمرین را انجام دادید کم کم ذهن قصه گو پیدا می کنید و می توانید به راحتی موقعیت داستانی پیدا کنید. ذهن قصه گو هم یک امری اکتسابی است.
البته من کاری به نوابغ ندارم هر آدمی با استعداد متوسط و معمولی می تواند ذهن داستان پرداز داشته باشد به شرط این که خودش را تربیت کند. نویسنده های جوان باید سعی کنند که با تمرین زیاد این ذهن قصه پرداز را برای خودشان ایجاد کنند.
سیاوش سرمدی
اردتمند همگی.