O
· دیالوگ های بیانگر احساس "On the Nose” Dialogue
اجازه ندهید که شخصیت ها احساساتشان را در قالب دیالوگ هایشان ابراز کنند. جز در موارد خاص. این دیالوگ های ON THE NOSE به نظر بی معنا و خسته کننده اند. احساس را از طریق رفتار و زبان اشاره منتقل کنید. این احساسات باید زیر پوستی باشند. باید از بین خطوط منتقل شوند. غالبا این نوع انتقال زیر پوستی به این ترتیب صورت می گیرد که شخصیت ها آنچه انتظار می رود در شرایط خاصی به زبان آورند را عمدا بیان نکنند.
· ترتیب حرکات Order of Action
در صحنه ای که نوشته اید به ترتیبی که در آن جزئیات اطلاعات را از طریق آن به مخاطب ارائه کرده اید توجه کنید. آیا این همان شکلی ست که مجسم می کنید دوربین نشان دهد؟
اگر دو نفر در اتاقی نشسته اند و نفر سومی وارد می شود، آیا ابتدا ورود فرد را توضیح می دهید یا موقعیت پیش از باز شدن در را؟ آیا در هنگام توصیف، از کل (فضای کلی اتاق) به جزء می روید یا بر عکس؟
P
· پرانتزها Parenthesis
پرانتزها باید برای ابراز حالتی استفاده شوند که در آن دیالوگ خاص منتقل می شود. فقط در محل هایی که احتمال ایجاد سر در گمی وجود دارد.
اگر چه برخی افراد معتقدند این کار از مد افتاده اما از پرانتز (سکوت) می توان برای نشان دادن سکوت در یک دیالوگ هم استفاده کرد.
· مکث و وقفه Pauses and Interruptions
مکث ها در وسط یک دیالوگ یا جمله نا تمام با علامت "..." به تصویر کشیده می شوند. این علامت حاوی سه نقطه است نه دو، نه چهار و نه بیشتر.
وقفه در دیالوگ با استفاده از "- -" نشان داده می شود.
دیوید تروتیه (David Trottier) می گوید: "خط تیره نشان دهنده یک تغییر یا شکسته شدن سریع در فکر یا نشان دادن تاکید است. […] کروشه برای نشان دادن تداوم است. وقتی شخصیتی متوقف می شود، و دوباره ادامه می دهد، از کروشه به جای خط تیره استفاده می شود.
· اجرا Performance
در توصیف اینکه هر جمله باید چطور ادا شود یا هر شخصیت چطور حرکت کند، بیش از اندازه وارد جزئیات نشوید مگر در موارد خاص برای رفع سردر گمی. راه را برای بازیگران باز بگذارید.
مثال نادرست: (حرکت:) هرمان مکث کرد، چشمهایش را با حالتی عصبی باز و بسته کرد و سپس آهسته بلند شد. به چپ نگاه کرد، سپس به راست نگاه کرد. با چشمان کاملا باز دستش را بالا برد تا پنجره را لمس کند.
· تجزیه و تحلیل خام Premature Resolution
وقتی یک گره بزرگ را در فیلم نامه می سازید، آن را به سرعت باز نکنید. صبر کنید تا به حد لازم پخته شود و مراحل خود را طی کند تا باز شدن آن کنجکاوی مخاطب را بر انگیزد. در حالیکه دلایل و موانع موجود در فیلم را نشان می دهید از یک هیجان دراماتیک به عنوان جریان تحتانی داستان استفاده کنید.
· مسئولیت نقل مطالبPromise, Then Deliver
اگر هر نوع گره ای در فیلمنامه قرار داده اید، نسبت به مخاطب مسئولید تا این گره را به بهترین شکل ممکن به نتیجه برسانید. اگر دانه ای می کارید، بدون کار به نتیجه نمی رسید.
R
· تکرار/ زوائد Repetition/Redundancy
اگر کلمات، عبارات، و اطلاعات مشخصی را مدام تکرار می کنید باید دلیل خوبی برای این کار داشته باشید. از تکرار اطلاعاتی که در بخشهای قبلی متن آورده اید بپرهیزید.
سر تیترها و توصیفات باید کامل کننده باشند نه حاوی اطلاعات تکراری.
همچنین وقتی یک شخصیت، مطلبی را که مخاطب قبلا می داند به دیگری می گوید حس تکرار را به مخاطب القا کرده و سرعت پیشروی داستان را کم می کند.
· حرکات تکراری Repetitious Action
همیشه یک حرکت را به اجزاء و ذرات مجزا تقسیم کنید. بجای "جان پیش از نصف کردن چوب ها چندین بار تلاش می کند" اگر ما بتوانیم با جان و تلاش های مداومش در شکستن چوب شریک باشیم که نوشتن این تجربه ممکن است به جای یک خط یک نصف صفحه شود، نتیجه بهتری خواهد داشت.
S
· طول صحنه Scene Length
به عنوان یک قاعده یک صحنه به طور میانگین 2 دقیقه (2 صفحه فیلمنامه) طول می کشد. اگر در شرایط خاص برای اینکه صحنه شما 5 صفحه یا بیشتر شود باید دلیل خوبی داشته باشید. اگر صحنه پر از دیالوگ باشد احتمالا به دردسر خواهید افتاد.
· آغاز و پایان صحنه Scene Openings and Endings
به عنوان یک قاعده صحنه نباید با دیالوگ شروع یا تمام شود. همیشه یک تصویر قابل ترسیم از شروع یا خاتمه یک موقعیت به ما بدهید. اغلب این تصویر پایانی نقطه اوج صحنه را به وسیله اضافه کردن یک لایه معنایی تقویت می کند.
حرکت آغازین باید حاوی جزئیاتی باشد که اطلاعات مربوط به سرتیتر اصلی را در برگیرد. برای تنظیم یک صحنه معمولا بعضی از خطوط فیلمنامه حذف می شوند یا تغییر می کنند. اگر به اطلاعات بصری ای که در صحنه های قبلی ارائه شده است تکیه کنید، توجه مخاطب را از دست خواهید داد.
یک دلیل دیگر برای توصیف هر آغازی این است که خود را موظف کنید تک تک صحنه ها منحصر به فرد باشد. حتی اگر در همان لوکیشن قبلی اتفاق بیفتند. همیشه صحنه را در تحرک نگه دارید و همیشه موضوع قابل توجهی برای ارائه به مخاطب داشته باشید.
· مجموعه ای از نماها و مونتاژ Series of Shots and Montage
وقتی یک توالی از شات های مختلف را در لوکیشن های متفاوت می نویسید، از سر فصل مجموعه ای از نماها و یا از سر فصل مونتاژ استفاده کنید. تفاوت بین این ها همیشه واضح نیست گرچه مونتاژ معمولا در بخش موسیقی مستقل تر است و گذر زمان را نشان می دهد. وقتی مجموعه ای از نماها یک روایت نمایشی در یک دوره کوتاهتر زمانی را نشان می دهد، به نقطه اوج یا نتیجه نزدیکتر می شوید.
به عنوان یک قاعده مونتاژ عامل کمکی به حساب می آید. زیرا نه تنها از نظر فیلمبرداری پرهزینه است بلکه این وسوسه را ایجاد می کند که داستان نیمه کاره بماند و تنها به نمایش آنچه که قبلا نشان داده شده بود بسنده شود. بهترین مونتاژها آنهایی هستند که بتوان از آنها به عنوان تکیه گاه استفاده کرد.
· نحوه نگارش Spelling
چه در دیالوگ ها و چه در حرکات از شیوه نگارش معیار و رایج استفاده کنید. حتی برای نگارش گویش ها و اصطلاحات عامیانه باید از شیوه معیار استفاده کنید.
مثال نادرست: (دیالوگ:) داری بچه بازی در "می آری"!
· توضیح واضحات Stating the Obvious
واضحات را توضیح ندهید. اغلب قضاوت در باره اینکه چه چیز از نظر مخاطب بدیهی است، کار دشواریست. اگر بتوان از اطلاعاتی که پیشتر در داستان و صحنه ها رخ داده نتیجه گیری کرد، نباید آنها را دوباره تکرار کرد. تکرار تنها در صورتی قابل قبول است که احتمالی جدی وجود داشته باشد که خواننده، به اطلاعات موجود متکی نبوده و داستان بدون آن معنایش را از دست بدهد.
· سبک نگارش Style
سبک نگارش باید به ترتیب اولویت وضوح، ایجاز و تنوع داشته باشد. از افعال معلوم استفاده کنید.
مثال نادرست: (حرکت:) فیلمی در حال پخش شدن است.
مثال بهتر: (حرکت:) فیلمی نشان داده می شود.
· معنای زیر متنی Subtext
معانی زیرمتنی را توضیح ندهید. باید آن را در حرکات نشان دهید.
مثال نادرست: (حرکت:) جان السا را در آغوش می گیرد. او می خواهد السا را آرام کند.
· نوشتن عناوین Super(Imposed) Title
به ترتیبی که در آن حرکات یک صحنه را با عنوانی می نویسید دقت کنید. حتی زمانی که تصویر را فید به سیاه می کنید. وقتی عنوان را به سرعت زیر سر تیتر بنویسید نتیجه خوبی نخواهد داشت زیرا مخاطب/ خواننده قبل از دیدن عنوان موضوعی برای تجسم کردن ندارد.
T
· نقاط عطف The Key Turning Points
مهمترین لحظات یک فیلم لحظه های تهییج است، نقطه عطف اول (در پایان پرده اول)، نقطه میانی (بدون بازگشت)، نقطه عطف دوم (در پایان پرده دوم)، نقطه اوج و نتیجه.
در فیلمهای موفق این نقاط عطف در هیجان نمایشی قرار می گیرند. برای ایجاد یک نقطه عطف قوی در یک صحنه وقت زیادی صرف می شود تا یک نقطه هیجان عالی در فیلم شکل گیرد.
به همین دلیل صحنه هایی که حاوی نقاط عطف اصلی است، بیشتر از میانگین (2 دقیقه) طول می کشد.
اگر مخاطب احساس نکند که در داستان رویداد مهمی رخ داده است، نقاط عطف بی نتیجه خواهند بود و کاربردشان به درستی انجام نمی شود.
· تفکرات و احساسات Thoghts and Feelings
تفکرات و احساسات هرگز مستقیما توصیف نمی شوند.
مثال نادرست: (حرکت:) او می دانست که درست می گوید.
مثال نادرست: (حرکت:) او احساس تنهایی می کند.
· زمان Time
فیلمنامه در زمان حال نوشته می شود. فیلمنامه نویس باید اتفاقات صحنه را توصیف کند. ارجاع به گذشته و آینده قابل قبول نیست.
مثال نادرست: (حرکت:) جان دور و بر جسد راه می رود. بر خلاف بار قبل این بار با احتیاط تر عمل می کند.
از کلماتی مثل «حالا» استفاده نکنید و از کلمه «هنوز» دوری کنید.
اگر یک حرکت زمانبر در حال وقوع باشد، از جمله های کوتاه و روشن استفاده کنید. در مجموع از قاعده یک صفحه در دقیقه پیروی کنید.
مثال نادرست: (حرکت:) لیزا به مادرش در ظرف شستن و خانه داری کمک می کند.
اعداد باید در فیلمنامه درست و کامل چاپ شود.
مثال نادرست: (عدد.) 2400 دلار
مثال بهتر: (عدد.) دوهزار و چهارصد دلار.
W
· کاراکتر چه چیزهایی را می بیند؟ What Does the Character See?